جدول جو
جدول جو

معنی پای پشتی - جستجوی لغت در جدول جو

پای پشتی
در کشتی، یکی از فنون کشتی، پشت پا، برای مثال گر دل نزدیش پای پشتی / پشتی کن خویش را بکشتی (نظامی۳ - ۴۲۰)
تصویری از پای پشتی
تصویر پای پشتی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پُ)
مسنده. (یادداشت مؤلف). نمرقه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
موضعی به طبرستان. حسن بن زید ملقب به داعی کبیر در آغاز کار استیلای خودبر طبرستان و پس از روزی چند که اکثر حکام و اشراف طبرستان در ظل رایت وی گرد آمدند بمقابلۀ محمد بن اوس حاکم طبرستان از دست طاهریان رفت و در مقدمۀ سپاه محمد بن رستم ونداامید را که برادر اسپهبد عبدالله بن ونداامید بود فرستاد. محمد بن اوس نیز محمد بن اخشیدبن رستم را مأمور مقابلۀ وی کرد و هر دو لشکر در پای دشت بهم رسیدند و جنگ میان دو طرف درگرفت. محمد بن رستم ونداامید محمد بن اخشید را کشت و سرش را نزدیک داعی فرستاد و خود دشمنان را تا آمل تعاقب کرد و سالماًغانماً بازگشت و در پای دشت بموکب داعی پیوست و در آن منزل طبرستانیان بحسن بن زید پیوستند و جمعیتی تمام دست داد. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 342 و 343 شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پرخان (؟) پای بود. (لغت نامۀ اسدی) (اوبهی). شرخاک. آواز پای:
باز کرد از خواب زن را نرم و خوش
گفت دزدانند و آمد پای پش.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(پَ پُ)
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 38 هزارگزی باختر قشم. سر راه مالرو باسعید و بقشم. جلگه، گرمسیر، دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای پش
تصویر پای پش
آواز پای
فرهنگ لغت هوشیار
چهارترک، چهارنفره
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنده ی کنار اجاق که جهت ازدیاد حرارت و دوام آتش در کنار آتش
فرهنگ گویش مازندرانی